به دست باد رها کرد موی پیچان را
درين حوالي کوچک مگر گذر كردي؟
نوا و شور و فغان داده ای هزاران را
هزار خنده نشايد، ولي كرشمۀ تو
تران هساز كند ديده های گريان را
من از نگاه تو خورشيد مي شوم، آري!
كنار پنجره ها ميكُشم زمستان را
دو جرعه از دو لبت ريز در پيالۀ من
كه مست-مست كنم كوچه و بيابان را
ترا دوباره كنم تَر، كه سرخی لب تو
هزار خوشه كند دانه هاي باران را
خداي خاطره هايم، كجاست اين شب ها؟
که کوچ می برد از سر هوای ایمان را