با باد های خیره مگویید راز باغ
در آستان حیله نباشد نماز باغ
پروانه های نغمه سواران حاجت اند
در اهتزاز رویش هر نُت ساز باغ
آویزه های نور به اندام خوشه ها
رقص غریب حادثه در نبض باز باغ
“آهنگران شهر شقاوت” * بسوختند
در کوره های ظلمت خود نغمه ساز باغ
بردار ها قیام درختان سرو را
با چشم های چشمه بخواند نیاز باغ
تا غنچه ها به حکم تبر سر فرو نهند
بیگانه باغبان شود از فصل ناز باغ
با باد های خیره مگویید راز باغ
محمود سبزه تیر خورد از ایاز باغ
حميرا نكهت دستگيرزاده
* وامي از استاد باختري