تب لحظه ها
ای کرده پهن در همه هستم صدای خویش
ای کرده بی دریغ مرا مبتلای خویش
ای سبز قامتی که قد افراشتی ز عشق
ره دادیم به وسعت بکر صفای خویش
بنگر که هرم دست تو خواهند دستهام
تا کی حدیث صبر بخوانم برای خویش
سجادۀ نیاز نگاهم به روی شب
هموار کرده حاجت بی انتهای خویش
در امتداد حاجت چشمم نشسته ای
ره داده ای مرا به تب لحظه های خویش
ای رسته در خلوص نهانم نیاز تو
ای خوانده عاشقانه مرا آشنای خویش
سبزینه های یاد ترا سجده میکنم
ای کرده پهن در همه هستم صدای خویش
دکتر حمیرا نکهت دستگیراده
ای کرده پهن در همه هستم صدای خویش
ای کرده بی دریغ مرا مبتلای خویش
ای سبز قامتی که قد افراشتی ز عشق
ره دادیم به وسعت بکر صفای خویش
بنگر که هرم دست تو خواهند دستهام
تا کی حدیث صبر بخوانم برای خویش
سجادۀ نیاز نگاهم به روی شب
هموار کرده حاجت بی انتهای خویش
در امتداد حاجت چشمم نشسته ای
ره داده ای مرا به تب لحظه های خویش
ای رسته در خلوص نهانم نیاز تو
ای خوانده عاشقانه مرا آشنای خویش
سبزینه های یاد ترا سجده میکنم
ای کرده پهن در همه هستم صدای خویش
دکتر حمیرا نکهت دستگیراده
