چراغ

چراغ
مگر ز غیب رحمتی فرو رسد به لانه ام
که دست دوری ترا جدا کند ز شانه ام
هوای باغ کرده ام، ترا سراغ کرده ام
وطن چراغ کرده ام ترا به سقف خانه ام
وطن هوای بودنی، تبسم و سرودنی
تو گفتن و شنودنی، برایت عاشقانه ام
تو شهر پر ستاره ام، تو آستان چاره ام
ببین مرا شراره ام، شراره را زبانه ام
مرا بسوخت دوریت، به درد ها صبوریت
ز دوریت ز دوریت ز دوریت فسانه ام
فسانه ام مرا بخوان، به دیر پایی شبان
مرا بگو: بیا بمان که بیتو بی نشانه ام
نه روز ازت جدا شوم، نه شب ز تو سوا شوم
کجا روم کجا شوم، تویی تو آشیانه ام
دیار و سرزمین من، صبور نازنین من
به خاک تو جبین من، به نام تو ترانه ام

حمیرا نکهت دستگیرزاده

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *