چگونه راه میدهی به باغ من جوانه را
که عشق جاده می شود عبور هر ترانه را
به برگ ها چکیده است مگر صدای سبز تو
که بیشه واژه پرورد سرود عاشقانه را
چگونه آه می شود، نفس به شهر سینه ام
که آتش نیاز تو نفس کشد زبانه را
خیال دیدن تو گر به جوی لحظه ها دود
چراغ سرخ می شوم عبور هر بها نه را
چه بی دریغ مانده ام به باغ چشم های تو
بهار رویش دلم تداوم زمانه را
هوای گریه کرده ام به روی شانه های تو
ز اشک آب می دهم صبوری زنانه را
حمیرا نکهت دستگیرزاده