خاموشی مردان

خاموشی مردان
شهر من خالی روزان تو ویرانم کرد
ظلمت تلخ شبت اشک به دامانم کرد
شهر من، خسته دلی، بی رمقی، بی شوری
هستی خستۀ تو خسته دل و جانم کرد
شهر من، راهی شب، راهۀ وادی غروب
غربت سنگی تو خانه به روزانم کرد
زال تا در تو رسد واهمه در باغ افتد
رستمت لانه برانداز هزارانم کرد
از چه در باور تو یک گل بابک نشگفت؟
گرچه بو مسلم تو شهره خراسانم کرد
از چه قارن نرسد از دل ویران هری
وای خاموشی مردان تو حیرانم کرد
حمیرا نکهت دستگیرزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *