چه خوانده ای که به افسانه خواب می سوزد

چه خوانده ای که به افسانه خواب می سوزد
ستاره در نگه ی ماهتاب می سوزد
شکسته گی به تن آبگینه می تازد
به دست تیشه ستون های تاب می سوزد
چه آب می کشم ازچاه روز های سیاه
که گر به تاک بریزی شراب می سوزد
نخوانده ای که زمین عاشقانه میماند،
زمان ولیک به صد ها شتاب میسوزد؟
بیا دوباره بگو ای صداقت فریاد
که: شب سحر نشده، در سحاب می سوزد
ببین چه دسته ای از واژه های تر دارم
بخوان وگر نه همه بی کتاب می سوزد
به بال چلچله ها آیت امید دمد
غرابه های صدای غراب می سوزد
بهار چشم تو تا میکند عبور از من
سکوت می شکند اضطراب میسوزد
شکوه نام ترا میبرم به فردایم
که آشیانه به شهرسراب می سوزد
شهاب واره مرا در نگاه شب ننویس
به سایه ها که منم آفتاب میسوزد

حمیرا نکهت دستگیرزاده

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *