دردی به خشت خسته ی دیوار زنده است

دردی به خشت خسته ی دیوار زنده است
درد عظیم فاصله، ای یار زنده است
یک خط مرا ز چشم تو بنهفته سالها
اما تپش به خواهش دیدار زنده است
سر ها به روی سایه ی دیروز خم شده
فردا به ریشه های سپیدار زنده است
بی حاصلی صدای کویر است و خشکسار
وقتا گلوی خاطره از خار زنده است
با دست های بسته ، به تاجی نهاده سر
از هست نیست گونه ی شان، دار زنده است
پیکی از انتهای سلامت رسیدنیست
امروز اگر تَوَهُم بیمار زنده است
ما از صدای روشن خورشید تازه ایم
در بود ما سپیده ی بیدار زنده است
ما مهره های سبز غروریم روز را
رودیم کز تداوم و تکرار زنده است
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *