شوکت شگفتن

شوکت شگفتن
تو ای زلال آب ها سرود بکر رفتنی
نیایش جوانه ها نیاز سبز رستنی
تبار تیرۀ غمم بسیط رشد ماتمم
نفیر درد عالمم که رفته ای و در منی
خلوص استجابتی سلالۀ نجابتی
تو آیۀ صلابتی، حلول روح در تنی
اسیر هرم دست تو دخیل بود و هست تو
خراب چشم مست تو منم که خواهش منی
تمامت نیایشم به آستان خواهشم
تویی دلیل پایشم که شوکت شگفتنی
حصار بازوان من پناهت ای روان من
چه رفته بر تو جان من که بر سر گسستنی؟
منم اسیر خوابها غریق اضطراب ها
تو ای زلال آب ها سرود بکر رفتنی

حمیرا نکهت دستگیرزاده

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *