آسودگی تو را دریافت
بی خوابی هایت را بر ما ببخش
آن لب را به خاک سپردیم ماکودکان
که بار بار ما را بوسیده بود
آسودگی تو را دریافت
خوابهای آشفته ات را بر ما ببخش
آن پنج پنجه، پنج بنای مهربانی را
به خاک سپردیم ما کودکان
جسم، نه کجا جسم است مادر
سرزمینی است از جنس عشق
من در آنجا روییدم
و صدا در من جوانه زد آنگونه
که آموختم تا نور را وهستی زا فریاد زنم
آن دو دست را
مثوی روشن نوازش را
به خاک سپردیم ما کودکان
که از زمین ترس نا بلندای اعتماد
بلندمان می کرد
آسودگی تو را دریافت
بر ماشب زنده داریهایت را ببخش
بوی شیر را چگونه با حس امنیت می آمیختی
که پناهمان می شد گریبانت
آن چشم های بلوطی خوشرنگ را
با فرشتگان ساکن در آن
و دختران نشاط
در عسلی ترین فصل آن به خاک سپردیم ما فرزندان
پس با اشک و شیون روی سیاهی خاکت ایستادیم
و مشت بر روی کوفتیم مادر
باز خوابت را آشفتیم