نماز گشایش

نماز گشایش
شهاب حادثه میسوخت ذهن باران را
شتاب فاجعه میدوخت چشم یاران را
کس صمیمیی پیدا نشد که قصه کند
به گوش چشم من اندوه بی قراران را
زمان رویش دیوار و سد و فاصله است
زمین به خاک برد داغ سبزه زاران را
به باغ بسته به روی بهار در هایش
ببین دریغ رهایی شاخساران را
“به آب چشمۀ خورشید” دست و رو تر کن
بخوان نماز گشایش بخوان چناران را
چه گونه قصه کنم شهرزاد یادم ده
که راز قصه فرا آورد بهاران را
چه گونه قصه کنم درد روزگاران را
سکوت چلچه، خاموشی ِ هزاران را
حمیرا نکهت دستگیرزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *