قفس خون میشود تا میکشد آواز آزادی
کهستان میتپد تا میکند پرواز آزادی
گلوی بغض سنگ از هیبتش خورشید میزاید
زهی بانگ بلند مشرق اعجاز آزادی
همآهنگ نماز عشق و عاشورای این مردم
شکفتن را از آتش میشود آغاز آزادی
به روز جاننثاری حین تجلیل از قیام و خون
به رقص اندر میآرد مرگ را بیساز آزادی
به خون مرده آتش میزند شور نیایش را
به رامش مینشاند عشق را همراز آزادی
چه نام ارغوانیّ و چه سیمای بنفشینه
زهی گلرنگ آزادی، زهی گلباز آزادی
صدایی از تفنگستان مرد و سنگ میآید
قیامت کرده در کوه و بیابان باز آزادی
چراغ هفترنگ استخوان سرزمین من
دیتپیموده آزادی دیتپرداز آزادی
دل نامرد جاسوس از حضورش تنگ میگردد
چه شیرین محضری دارد به این اندازه آزادی