تا خار نباشد به بوی خیرو
برفضل او گوا گذراند دل
گرچه گوا نخواهند از خستو
اندر میزد با خرد و دانش
اندر نبرد با هنر و بازو
از راستی چنانکه ره او را
گویی زده ست مسطره و سازو
ای زایران زبر تو آکنده
هم کیسه های لاغر و هم کندو
دست و زبان بدو نرسد کس را
آری به ماه بر نرسد لا تو