بر آتشی که به نی درگرفت دامن چیست
اگر نه صبح سیه بخت کار شام کند
سیاه روزی ما زان بیاض گردن چیست
دلا تو چشم مرا کرده ای ز گریه سفید
زآه سرمه کشیدن بچشم روزن چیست
نباشد ار دل صیاد داغدار از من
بریده چون پر و بالم قفس ز آهن چیست
نبرد بهره بر هر که جمع شد نعمت
که باغبان نشناسد که سیر گلشن چیست
زمرگ اینهمه اطفال آرزو، هرگز
دلم نسوخت که دانم طریق شیون چیست
چه غم اگر نشناسی حق وفای مرا
که هیچ بت نشناسد حق برهمن چیست
بخرمن ار بودت کار دل ز کشت امید
چو عمر باد بود، باد را از خرمن چیست
شناسد آنکه بپوشد برهنه پائی را
که نفع آبله های فراخ دامن چیست
دلت کلیم چه دارد، غبار شکوه ز دوست
دگر بر آینه ات زنگ کین دشمن چیست