گر بچاه افتد کسی بهتر ز دام صحبتست
منکر آئینه اند آنها که اهل عزلتند
خلوتی کابنای جنسی گنجد آنجا کثرتست
با وجود ناتوانی نرگس بیمار او
شوق خونریزیش بیش از آرزوی صحتست
دهر را هم مشرب عزلت پسند افتاده است
نیست بیوجهی که دایم دشمن جمعیتست
زیور آئینه دل روشنی باشد نه عکس
خانه تاریک را شمعی به از صد صورتست
قدت از پیری کمان شد، گوشه ای خوش کن کلیم
از پی خوبان دویدن با عصا بی نسبتست