به عالم از سر کلک وزارت درفشانی کن
بر اوج قدر دائم کار فیض آسمانی کن
بزرگان را به قدر کاردانی کار میافتد
دل بیدار داری مملکت را پاسبانی کن
رضای خلق و خالق چون عنان هرگه به دست آید
سوار توسن توفیق باش و کامرانی کن
ز بستان عقیدت نوبر اخلاص میچینی
فلک را هم صلایی زن جهان را میهمانی کن
ز فیض قرب شاهنشه بهار عالمافروزی
جهان را تازهرو همچون زر شاهجهانی کن
بر اوج رفعتی هرگاه اختر در گذر بینی
دعا بهر دوام دولت صاحبقرانی کن
رسوم مردمی نو میکنی دیگر چرا گویم
به شُکر قُرب شاهنشه به مردم مهربانی کن
طلای ما سیه تا بست و سیم ما سیهاندود
چو روی خودفروشی نیست، قدردانی کن
زبان خیرخواهی غیر ازین حرفی نمیگوید
دل از خود شاد دار و در دو عالم شادمانی کن
سخن را صاحبی اهل سخن را قدوهای آمد
کلیم از پشت گرمی بعد ازین آتشبیانی کن