نمی توانی اگر موم بود آهن باش
نفس موافق طبع جهانیان نکشی
بهر کجا که تبسم خرند شیون باش
چو سقف خانه هوادار یک مقام مشو
گهی صهبا چمن، گاه دود گلخن باش
اگر بچشم بصیرت بخلق می نگری
بفکر عیب نهفتن چو چشم سوزن باش
غرور شعله ادراک بدتر از جهل است
بعیب هیچ ندانی بساز و کودن باش
دلا زیاده ز روز سیه بما نرسد
ترا که گفته بفکر بیاض گردن باش
لباس ظاهر و باطن بهم موافق کن
نه همچو دریا خونخوار و پاکدامن باش
بجز متاع تجرد ببار خویش مبند
بهر سفر که روی شرمسار رهزن باش
کلیم عمری با این و آن بسر بردی
برای تجربه هم یک دو روز با من باش