گل هم بکسی چاک گریبان نفروشد
کالای دل از مشتری قدرشناس است
برق آتش خود جز به نیستان نفروشد
از عربده چشم تو هر سوی منادیست
در شهر که کس باده بترکان نفروشد
در بوم و بر ملک تجرد نتوان یافت
آن مور که منت بسلیمان نفروشد
آن جنس کسادم که بهیچ ار خردم کس
مشکل که مرا باز بنقصان نفروشد
مهلت مطلب بوسه بجان گردهدت دوست
گر نسیه دهد جنس خود ارزان نفروشد
در صحبت افسرده دلان شعر نخوانم
کس مروحه در فصل زمستان نفروشد
افزون طلبی نیست کلیم از روش عقل
دانا سر خود در ره سامان نفروشد