نخل امید ز بار افتادست

نخل امید ز بار افتادست
با غم از چشم بهار افتادست
بیحسابست همان درد دلم
نفسم گر بشمار افتادست
گریه زین تخم که بر سینه فشاند
ناله ها آبله دار افتادست
برد بر سر کشیم سرکوبی
حیف دستم که زکار افتادست
درد را در خور طاقت بدهند
شعله در جان شرر افتادست
دل زمانیست حق رهگذراست
هرچه در راهگذار افتادست
در دکانم ز کسادی چه که نیست
گرد بر روی غبار افتادست
اضطراب نگهت از دل ماست
باز چشمت بشکار افتادست
حسن تو با همه بی پروائی
در پی خون بهار افتادست
همه جا آه کلیم از پی دوست
گرد دنبال سوار افتادست
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *