تا دماغ عاشقان از بوی آن خوش میکند
با زمین مرده ابر نوبهاری کی کند
آنچه با من بوی زلف یار سرکش میکند
از لطافت ترک من گویی که هست آب حیات
خاصه آن ساعت که طبعش همچو آتش میکند
سبزه و آب و شراب و شاهد و رود و سرود
گر نباشد روی ترکم کار هر شش میکند
هر بهاری گل به دامن میکند زر پیشکش
تا خطابش ترک من ادنی وادش میکند
چون به مژگان خون عالم میتواند ریختن
از چه ترکم هر زمان آهنگ ترکش میکند
گر ز ترکی ریخت چشم ترک او خون همام
چون که صید لاغر است از ننگ ترکش میکند