شب دراز که مانند زلف یار من است

شب دراز که مانند زلف یار من است
چو زلف یار به دست است، کار کار من است
ز روزگار همین یک دم است حاصل من
که کارساز دلم یارِ سازگار من است
نخواهم آخرِ این شب ولی چه شاید کرد
که کارها همه بیرون ز اختیار من است
چو صبح پرده‌دری می‌کند شکایت‌ها
همی‌کنم بر آن کس که غمگسار من است
میان فصل زمستان تو چون بهار منی
میان خانه گلستان و لاله‌زار من است
به هیچ رنگ ز دستش نمی‌توانم داد
ضرورت است که نقش خوشش به کار من است
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *