در سرو کشیده پرنیانی
بر چشمهٔ آفتاب بسته
از عنبر سوده سایبانی
رخساره فراز سرو سیمین
مانند شکفته گلستانی
حوری و چو کوثرش عقیقی
سروی و چو غنچهاش دهانی
نی حور بعینهٔ بهشتی
نی سرو براستی روانی
دیدم چو هزار خرمن گل
وقت سحرش ببوستانی
گفتم نظری کن ای جهانرا
جانی و ز دلبری جهانی
همچون تن من همای عشقت
نادیده شکسته استخوانی
جز ناله و سایهام درین راه
نی همنفسی نه همعنانی
آخر بشنو حدیث خواجو
کز عشق تو گشت داستانی