طف حول ربع سلمی یا ذارع البوادی
غافل مشو ز سوزم چون آه سینه دیدی
و اندیشه کن ز آتش چون دود گشت بادی
نار الهموم هاجت من قلبی اشتعالا
ماه الغرام تجری من مد معی کواد
کس را مباد ازینسان حاصل ز درد هجران
بیخویشی و غریبی رندی و نامرادی
فی اضلعی حللتم کالسر فی الجنان
فی مقلتی نزلتم کالنور فی السواد
هر چند بی هدایت واصل نمیتوان شد
در عشق سالکانرا جز عشق نیست هادی
یا مولعا بهجری لایمکن اصطباری
یا زایرا لغیری ماغبت عن فؤادی
خواجو چونیک نامی در راه عشق ننگست
تا در پی صلاحی میدان که در فسادی