عرج علی اهیلی و اخبرهم اشتیاقی
بشنو نوای عشاق از پرده سپاهان
زانرو که در عراقست آن لعبت عراقی
یا مشرب المحیا قم واسقنا الحمیا
فالعیش قد تهیا والوصل فیالتلاقی
بنشاند باد بستان مجلس بدل نشانی
برد آب آب و آتش ساقی بسیم ساقی
قد طاب وقت شربی یا من یروم قربی
فیالیل اذ تهیا مع منیتی اغتباقی
ساقی بده کزین می در بزم دردنوشان
گر باقیست جامی آنست عمر باقی
فی الراح ارتیاحی لا اسمع اللواحی
لکن مع الملاحی اشرب علیالسواقی
من رند و می پرستم پندم مده که مستم
کز دست کس نگیرم جز می ز دست ساقی
یا منیة المتیم صل عاشقیک وارحم
فالقلب مستهام من شدة الفراقی
دور از رخت چو خواجو دورم ز صبر و طاقت
لیکن بطاق ابرو از دلبران تو طاقی