برای زیستن برای زیستن مرا بهانهییست
وطن، وطن اگرچه نام با گلولهها عوض شدهست
به حلقه حلقهٔ تنم نگین مهر جاودانهییست
من از تو نشر میشوم وطن که شعر انقلابیام
و چشم تو به خط جنگ، پر شمارهگان رسانهییست
نمیشود که شال پرنیان ببافمت به دور خود
بخوانمت وطن به هر طرف هرآنچه که ترانهییست
ترور میشوند در حضور کوچهها درختها
سرِ بلند، ارزشی نداشته، عجب زمانهییست
وطن، چه جای کوچکیست در حویلی جهان من
که با وجود بیدریچهگی چه با شکوه خانهییست
وطن مرا رها مکن که گم نشانیام شود، از این:
که دستمال دشت و اشک رود تو مرا نشانهییست
خالده فروغ