که خانه خانهش دیوارهای زخمی داشت
و شهرِ بیآدم دام بود از دیوار
میان دیوارش سارهای زخمی داشت
نه یوسفی داشت نی سایهٔ زلیخایی
فقط همین که بازارهای زخمی داشت
همیشه این شهر از ازدحامِ آهن و خون
به هر خیابان دیدارهای زخمی داشت
سرودِ غم؛ اما با شکوه جاری بود
در این دیار که گیتارهای زخمی داشت
شعارِ کوشش بیهوده بر زبانش بود
که میدوید؛ ولی تارهای زخمی داشت
کنون که یا تاجر است یا گدا این شهر
غم بزرگ، که پندارهای زخمی داشت
خالده فروغ