من از نخست همین سرزمین ویرانم

من از نخست همین سرزمین ویرانم
من از نخست مِه‌آلودم و پریشانم
فضای من چه قدَر بی‌پرنده و ماه است
و بند بند نه زندانی‌ام که زندانم
چه داستانی آغاز و آخرش گمِ گم
نه شاد و هم نه تراژیدی است رومانم
و از هم اند گسسته پلاتم و رنگم
که بر هم اند زمان و مکان و ایمانم
هرآن‌چه حصهٔ من بود هم گرفتندش
و در محاصرهٔ دیوهای دورانم
اگرچه دختر تهمینه‌ام؛ ولی امروز
تفاوتش با من قرن‌هاست، می‌دانم
چرا که سر زده‌ام از ستارهٔ دگری
و نیمم است از اسطوره نیم انسانم
هزارخانهٔ انترنتم؛ ولی گم‌نام
دمی که عشق صدایم کند بیابانم
نه از بهارم و نی از خزان و تابستان
همیشه شاید باغ پر از زمستانم
من از نخست فقط گنج در خودم دارم
که خاک شعرم، که سرزمین ویرانم
خالده فروغ
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *