تا میرسیم دورۀ پاییز میرسد
پاییز این حضور شبآمیز میرسد
در راه، در حویلی و در آستانه هم
گامی دگر سپرده به دهلیز میرسد
ما ناگذشته از خم یک کوچه زندهگی
گیلاس عمر ماست که لبریز میرسد
ما چیستیم چیستی ماست مشترک
دردی که تا همیشه غمانگیز میرسد
ما آن کتابخانۀ مشهور مشرقیم
در ما هماره چشمِ سحر خیز میرسد
اما برای سوختنِ جلد جلدِ مان
امروز نیز لشکر چنگیز میرسد