بیتاب مرا گنهی نام کردهای
تا ذوق حرف تلخ تو حسرت کشم کند
ایذای من به نامه و پیغام کردهای
از غایت مضایقه در گفت و گو مرا
راضی به یک شنیدن دشنام کردهای
در غین مهر این که مرا کشتهای نهان
تقلید مهربانی ایام کردهای
ترسم دمار از من بیته برآورد
مرد آزمایی که تو در جام کردهای
چشم تلافی ز تو دارم که پیش خلق
روی مرا به شبهه شبه فام کردهای
از قتل محتشم همه احرام بستهاند
در دفع وی ز بس که تو ابرام کردهای