که میگفت از می و مستی و من انکار میکردم
گنهکارانه ماندم سر به پیش غمزهاش آن دم
که ذکر عشق میکرد و من استغفار میکردم
نمیدیدم به سویش تا نمیشد مدعی غافل
به او عشق نهان خود چنین اظهار میکردم
به چشم رمز گو میکرد سحر اندر جواب من
به ایماعرض شوقی چون به آن پرکار میکردم
چو او میدید سوی من به سوی غیر میدیدم
حذر کردن ازو خاطر نشان یار میکردم
به نام دیگری در عشق میگفتم حدیث خود
حریف نکته دان را واقف اسرار میکردم
شد امشب محتشم یار از نظر بازی من راضی
که سویش دیده بعد از دیدن اغیار میکردم