مهد زمین ز گریهٔ من غرق آب بود
دیوانهای که غاشیه داری به کس نداد
تا پای شهسوار بلا در رکاب بود
دی کامد آفتاب و خریدار شد تو را
با مشتری مقابلهٔ آفتاب بود
در نامهٔ عمل ملک از آدمی کشان
گر مینوشت جرم تو را بی حساب بود
از جنبش نسیم زد آتش به خرمنم
آن روی آتشین که به زیر نقاب بود
تنها گذشت و یکقدم از پی نرفتمش
پایم ز بس که در وحل اضطراب بود
بر خاک محتشم به تواضع گذر که او
روزی بر آستان تو عالیجناب بود