شنیدم فریدون با فر و هوش

شنیدم فریدون با فر و هوش
نیاسود چشمش، شب از درد گوش
به خاصان چنین گفت در بامداد
که امشب سزای مرا، گوش داد
همانا که نالیده باشد ز درد
ضعیفیّ و نشنیده این خفته مرد
چو غفلت ز مظلوم ورزید گوش
مرا دوش این درد، مالیدگوش
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *