اگر بنده را سربلندی رسد
ز مسکینی و مستمندی رسد
ز خودبینی، ابلیس مردود شد
کف خاک افتاده مسجود شد
نبینی که چون دانه افتد به خاک
بکوشند مهر و مه تابناک
کز افتادگی سرفرازش کنند
به صد ناز، با برگ و سازش کنند
طبایع شتابنده در اعتضاد
به خدمت کمر بسته باران و باد
مکن خودپرستی ز نابخردی
خدابنده گردی، ز ترک خودی
مجاهد اگر نفس امّاره کشت
کلید در فتح دارد به مشت
چه حاصل که صد خرقه برتن دری؟
خدا رس شوی چون ز خود بگذری
فزونی چو خواهی کم خویش گیر
ره این است، اگر سالکی پیش گیر