غزلی برده رندکی از من
که نگویم ز ننگ، نامش باز
سخن عاشقان نمایان است
بوالهوس کی شده ست محرم راز؟
گر نه آیین امتیاز بدی
سحر هم، می زدی دم از اعجاز
یک دو بیتک مناسب آمده است
یادم از باستان سحر طراز
نمکین خوش نموده است رقم
نکته زا، خامهٔ سخن پرداز
دزد شاعر به ماکیان ماند
که به زیرش نهند، بیضهٔ غاز
بچگانش به سوی بحر روند
او به …ون دریده ماند باز