گهری تحفه ز گجینه ی اسرار بیار
در جبینش اثر مهری اگر هست بگوی
مژده ی پرتوی از عالم انوار بیار
دامن آلوده به بوی گل فردوس مکن
هر چه می آوری از خاک ره یار بیار
با اسیران وفاکیش چه سر داشت؟ بگوی
خبر دلکشی از ناوک دلدار بیار
سرنوشت غم جانسوز من و شمع یکی ست
جای گل آتشی، آرایش دستار بیار
گل باغم نکنی گر به گریبان باری
بوی جان بخشی از آن رخنه ی دیوار بیار
ای که از سیر چمن بال فشان می گذری
برگ سبزی سوی مرغان گرفتار بیار
لب مخمور مرا جرعه نبندد ساقی
چون رسد دور به من، میکده بردار بیار
چند بر دوش توان خرقه ی ناموس کشید؟
مست از صومعه ام تا سر بازار بیار
به هواداری از آن سیب زنخدان بویی
گر توانی به مشام من بیمار بیار
قول حافظ برد از دل غم دیرینه ی ما
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار