که شادی مرگ سازد، وعده فردای او ما را
غبار خاطر از آه فلک پیما به شور آمد
به رقص آرد سماع گردبادم، کوه و صحرا را
صبا می کرد قسمت، گردی ازکوی نو درگلشن
گل از من بیشتر وا کرد، آغوش تمنا را
رخت بی پرده نتوان دید و شوق یک نظر دارم
کجا بردی سرت گردم، نقاب روی زیبا را؟
حزین ، از ناله های دلخراشم درد می بارد
سپارندم به منّت، عندلیبان قفس جا را