آتش به سنگ بود که ما خانه سوختیم
لب ناچشیده از نفس آتشین خویش
چون داغ لاله، باده به پیمانه سوختیم
دل بوده است محفل شمع طراز ما
خود را عبث به کعبه وبتخانه سوختیم
یک شعله برق خرمن دلها بود ولی
ما گرمتر ز سوزش پروانه سوختیم
خوابم حزین ز مصرع وحدت به دیده سوخت
ما خود نفس ز گفتن افسانه سوختیم