در پی دلشدگان غمزه ی طنازی هست

در پی دلشدگان غمزه ی طنازی هست
با خرابی زدگان، خانه براندازی هست
گرچه ما سبزهٔ خوابیدهٔ این گلزاریم
سر ما در قدم سرو سرافرازی هست
هرگز از خویش نکردیم سخن ساز، چو نی
لب خاموشی ما، گوش بر آوازی هست
چیده از دام و قفس، طرفه بساطی هر سو
عشق پنداشته ما را پر پروازی هست
گر بنازم به غمش، لنگر تمکین چه کنم؟
در گریبان خسی برق سبک تازی هست
در و دیوار جهان گوش بر آواز دل اند
مگشا پرده ی این راز، که غمّازی هست
از طلسم تن خاکی، رخ امّید متاب
که در این مشت غبار آینه پردازی هست
می تراود ز لبم زمزمه بی خواست، حزین
می توان یافت، درین پرده، سخن سازی هست
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *