که تا میخانه هم با خرقهٔ تزویر میآید
مزن دم با من آتش نفس در شکرافشانی
تو را ای صبح خام، از کام بوی شیر میآید
دلا آسان نمیآید به کف سامان آزادی
اگر از عقل رستی، عشق دامنگیر میآید
نظربازی مرا گرم است با خورشید رخساری
که آب از دیدنش در دیدهٔ تصویر میآید
ندارم فرصت آن تا جواب نامه باز آید
رسد بر لب مرا جان زود و قاصد دیر میآید
اجل کی میزند مهر خموشی بر لب مردان؟
مزار ما نیستان گشت و بانگ شیر میآید
حزین آوازهٔ مجنون فرو ننشست و ننشیند
که از شور بیابان نالهٔ زنجیر میآید