موج حیات از آن گل رخساره نگسلد

موج حیات از آن گل رخساره نگسلد
فیض مدام از آن لب می خواره نگسلد
حیرت مرا چو آینه، وصل مدام داد
از روی یار، رشتهٔ نظاره نگسلد
بستند از ازل رگ جان را به تیغ او
پیوند دل ز غمزهٔ خونخواره نگسلد
شب برقع افکنی چو ز روی عرق فشان
تار نگاه ثابت و سیّاره نگسلد
زنّار و سبحه گو برود از کفم حزین
پیمان من ز زلف ستمکاره نگسلد
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *