واله حکمت جلال و جمال
با خط حسن دلبران در عشق
می کنم مشق تا رسم بکمال
فارغم از حظوظ نفسانی
حظ نفسم نمی رسد بخیال
لیک از مهوشان شهر مرا
هست قطع علاقه امر محال
روش و رسم سایه دارم من
مهوشان را افتاده در دنبال
در زمانی که آن پری صفتان
می گریزند از من بد حال
می دوم بی قرار و صبر ز پی
در تردد نمی کنم اهمال
روی چون می نهند جانب من
تا بر آرند کام من بوصال
می گریزم ز صحبت ایشان
خویشتن را نمی کنم پامال
غیر ازین نیست عادتم همه عمر
بخدای مهیمن متعال