باغ را شمع رخ لاله منور دارد
ز گل و سبزه چمن راست صفایی هر دم
چون ننازد نعم غیر مکرر دارد
شاخ را برده سر از ذوق شکوفه به فلک
چون تفاخر نکند این همه زیور دارد
می زند خنده گل و باد برو طعنه زنان
که چرا خنده بعالم نزند زر دارد
شده مقبول طبیعت حرکات گلبن
شاهدان خلعت سبزست که در بر دارد
می کند دعوی دارایی گلشن نرگس
ورنه آن افسر زر چیست که بر سر دارد
یافته سر بسر اموات ریاحین احیا
صفحه صحن چمن صورت محشر دارد
سبب سبزه همین است که هنگام صفا
چرخ را آینه باغ برابر دارد
باز از سبزه و شبنم ورق روی زمین
صورت انجم و افلاک مصور دارد
شده ظاهر ز خس خشک و گل تازه و تر
سر حق را نظری کن که چه مظهر دارد
وه چه فیض است که باز از اثر لطف هوا
باغ لطف نسق شرع مطهر دارد
خاص در عهد نسق بخشی آن والی شرع
که دلش پرتوی از نور پیمبر دارد
قاضی غاضی فرخنده رخ و دریا دل
که جهان را بهمه روی منور دارد
هرچه باید ز نکوکاری و خیراندیشی
دارد و از همه صد مرتبه بهتر دارد
نعمة الله ولی طبع که در ملک قضا
بحر علمیست که هر مسئله از بر دارد
گهر علم یقین را علمای سابق
همه انداخته بر خاک که او بر دارد
ای قضا قدر که بر چرخ نهد پای شرف
هر که از سده درگاه تو بستر دارد
علم از دولت درک تو پی جمعیت
بی تکلف همه اسباب میسر دارد
آسمان شرف و اوج سعادت در تست
ای خوش آن کس که سر صدق بران در دارد
تا در اجزای شریفت قلمت گشته روان
دهر را رایحه عدل معطر دارد
در چنین عهد که عدل تو شده شهره دهر
چند ما را غم و اندوه مکدر دارد
روش چرخ تردد ننماید بادب
متصل عافیت از ما برود درد آرد
سرورا سوی فضولی نگر از عین کرم
که بسی حال سراسیمه و مضطر دارد
هست امید که در کارگه فیض وجود
صفحه سطح فلک تا خط اختر دارد
چرخ بر سر خط حکم تو نهد بر همه حال
بخت حکم ابدی بر تو مقرر دارد