ای شمع که شد سوخته عشق تو جانم

ای شمع که شد سوخته عشق تو جانم
روشن شده باشد بتو هم سوز نهانم
مشهور جهان چون نشود حسن تو از من
عمریست من از عشق تو رسوای جهانم
بر بند زبانم بتکلف که نیفتد
سر غم عشقت بزبانها ز زبانم
مانند بنایی که دهد عکس بآواز
آمد بفغان گنبد گردون ز فغانم
کی در تو رسد آه من خم شده قامت
تیرم نرود دور چو بستست کمانم
کارم بخدا ماند چه سازم چه کنم آه
بسیار سراسیمه سودای بتانم
از اشک روان چون نکنم گریه فضولی
برداشت ز خاک ره او اشک روانم
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *