ما را تو دیدهای و تو را ما ندیدهایم
بسیار دیدهایم بتان کمالتفات
کمالتفاتتر از تو قطعا ندیدهایم
چون آب گشتهایم بسی گرد باغها
سروی بسان آن قد رعنا ندیدهایم
جایی نرفتهایم که آنجا ز درد و غم
اسباب مرگ خویش مهیا ندیدهایم
با کس نکردهایم دمی همدمی کزو
صد داغ درد بر دل شیدا ندیدهایم
معلوم کردهایم به از رنج عشق نیست
با آنکه روی راحت دنیا ندیدهایم
از حد زیاده است فضولی جنون تو
کس را چنین مقید سودا ندیدهایم