گهی که در غم آن گل‌عذار می‌گریم

گهی که در غم آن گل‌عذار می‌گریم
به صورت ناله چو ابر بهار می‌گریم
ز چرخ می‌گذرد های‌های گریه من
شبی که بی‌مَهِ خود زار زار می‌گریم
چه سود منع من ای هم‌نشین چو می‌دانی
که بی‌قرارم و بی‌اختیار می‌گریم
مراست گریه ز بسیاری جفای رقیب
مگو که از کمی لطف یار می‌گریم
چو عاقلی ز من ای آفتاب حسن چه سود
ازین که شب همه‌شب شمع‌وار می‌گریم
چو شمع گریه من نیست بهر روز وصال
ز جان‌گدازی شب‌های تار می‌گریم
ز روزگار فضولی شکایتی دارم
عجب مدار که از روزگار می‌گریم
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *