مثنوی

مثنوی
خیز ساقی بساط می بر چین
می بمستان مده زیاده ازین
گر چه می دلگشا و روح فزاست
گذرانیدنش ز حد نه رواست
کار بی ذوق و بی ملال خوشست
هر چه باشد باعتدال خوشست
ای دل از خازن خزانه راز
مستمع را ز خود ملول مساز
زین در تر بس است این مقدار
مکن ارزان و زین زیاده میار
ور هنوزت هوای گفتارست
گنج بی حد متاع بسیارست
در گنجینه دگر بگشای
به ازین جوهری دگر بنمای
تا شود در تفنن تو پدید
معنی لذت لکل جدید
شکر کز رسم این جریده درد
کلک سرگشته پریشان گرد
کرد فارغ مرا بسرعت سیر
ختم الله امرنا بالخیر
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *