جاوید زنده ام که ز نور تو سوختم
مشهور شهر گشتی و آتش بمن فتاد
طالع نگر که وقت ظهور تو سوختم
گاهی بدرد دشمن و گاهی بداغ دوست
عمری چنین بحکم ضرور تو سوختم
در غم تمام دردی و در عیش جمله سور
ای دل بداغ ماتم و سور تو سوختم
هستم در آتش تو همان می دهی زبان
ای بی وفا ز وعده ی دور تو سوختم
داری هزار داغ فغانی و زنده یی
خوش در وفای جان صبور تو سوختم