باز آن مه در سمند ناز در جولان شده

باز آن مه در سمند ناز در جولان شده
فتنه را سر کرده و سر فتنه ی دوران شده
تا صف خوبان شهر آشوب را بر هم زند
کرده بر اهل نظر جولان و در میدان شده
چن بعزم گوی بازی رانده بیرون رخش ناز
در پیش صد عاشق دلخسته سر گردان شده
چیست دانی گرد رخسارش عرق از تاب می
قطره ی شبنم که بر گلبرگ تر غلتان شده
کیست آن سرو خرامان کان طرف دارد گذر
کز چنین رفتار و قامت دیده ها گریان شده
پرتو مهر رخش چون ذره گردد آشکار
جوهر جانها که در هستی او پنهان شده
بسکه می گرید فغانی دور از آن آرام جان
خانه ی چشمش ز سیل متصل ویران شده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *