اگر حریف منی آب را به آب رسان
بحق جام جم و آب خضر ای ساقی
که جرعه یی بمن تشنه ی خراب رسان
چه حاجتست بشمع و چراغ چون می هست
برون خرام و صراحی بماهتاب رسان
چو ذره از سر این خاکدان دون برخیز
کلاه گوشه ی عزت به آفتاب رسان
ثواب کعبه نبخشند بی مشقت راه
بیا و دست بر این حلقه ی رکاب رسان
بتاب دامن و از لطف قطره های عرق
شکست و ریخت بکار گل و گلاب رسان
جناب پیر مغان قبله ی قبول دعاست
رخ نیاز فغانی به آن جناب رسان