گفتم چنانکه هست حکایت مزاج نیست
این دل که در عیار وفا نقد خالصست
بر سنگ امتحان زدنش احتیاج نیست
جامی که هر شکسته ازان لعل پاره ییست
در دست و پا چرا فگنندش زجاج نیست
در ذات خویش هستی پروانه هم خوشست
هست اینقدر که در بر شمعش رواج نیست
گویند ترک تاج کن و دردسر مکش
جایی که ترک سر نبود ترک تاج نیست
این قید هستی تو فغانی بلای تست
بشکن قفس که بر آزاده باج نیست